موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
عاشقانه-علمی-تراختوری جملات عاشقانه
بر بزن یکباردیگر حکم کن اما نه بی دل ! دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:3 :: نويسنده : افشین
نه تو می مانی و نه اندوه دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:2 :: نويسنده : افشین
بایــــد بــــه بعضــــی پســــرا گفــــت : دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:1 :: نويسنده : افشین
من نه عاشق بودم دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:0 :: نويسنده : افشین
همه میگفتن : عشقت داره بهت خیانت میکنــــــــــــــــه ! گفتم : این تنها چیزیه که نمیدونــــــــــــــــم ...! دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:57 :: نويسنده : افشین
♥ احساسم را نمیفروشم
دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:55 :: نويسنده : افشین
دلم شکست...! عیبی ندارد شکستنی است دیگر، می شکند ... اصلا فدای سرت٬ قضا و بلا بود! از سرت دور شد. اشکم بی امان می ریزد ... مهم نیست٬ آب روشنی است! خانه ات تا ابد روشن ... دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:55 :: نويسنده : افشین
فکر نکن تو آسمونی..منم اینجا رو زمینم رفتی و به همین خیال باش که به پای تو بشینم اون غرورت تورو به کجا رسونده .....میفهمی یکروز حسرتم به دلت مونده نمیخوام روزو شبهام به یاد تو باشه این دل زود باورم دیگه خامت نمیشه لایق زندگی تو قلبم نبودی به سلامت تویی که عشقت دروغ بود فقط داشتی به من عادت دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : افشین
حتی عکستم ندارم که بذارم روبه روم.... اونقدرنگاش کنم تابشکنه بغض گلوم... دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : افشین
چرا؟ چرا وقتی میخواستی تنهام بزاری اومدی به زندگیم چرا داغونم کردی گذاشتی رفتی؟ چرا؟ چرا احساس و عشقمو لح میکنی و میزاری میری؟ مگه چه گناهی کرده بودم؟ دیگه خسته شدم خسته شدم از گریه خسته شدم از انتظار از امید واهی از عشق از زندگی از نفسای بیهوده کشیدن بی تو کاش مردن دست خود آدما بود کاش میمردم ازاین زندگی لعنتی راحت میشدم دیگه نمیتونم نمیتونم ادامه بدم و فقط به یچیز فکرمیکنم به مردن به اینکه نباشمو راحت شم یکی ازدوستای گلم گفت:خودکشی واسه آدمای ضعیفه خب منم بی تو شکستم و ضعیف شدم!!! پس بهتره نباشم حداقل اگه نباشم خونوادم و دوستام اذیت نمیشن بودنم که جز زجر و عذاب برام چیزی نداره یکی دیگه ازدوستام گفت:ما تنهانیستیم و خدا رو داریم ولی خداهم از دست من خسته شده خداهم دیگه منو دوست نداره پس بهتره دیگه نباشم........
دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:37 :: نويسنده : افشین
.............
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد..
.............
در را پشت سرت ببند… دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:36 :: نويسنده : افشین
مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست داشتم کسی را در آغوش بگیرم چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند همیشه چشم انتظار بودم صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . مرا در آفتاب بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد ![]() دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 15:8 :: نويسنده : افشین
بـهوقــت تنهــایــی، مــرد، زیــر بــاران سیگــار مــیکشــد؛ زن، پشــت پنجــره! امــا، نــه بــاران، مهــم اســت، نــه مــرد، نــه پنجــره، نــه زن! مهــم، تنهــایــی اســت کــه دود مــیشــود . دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 15:5 :: نويسنده : افشین
![]() ![]() |